(( نمایشنامه خطبه غدیر ))
پیغمبر (ص) فرمود: خدای عزوجل مرا به دوستی چهار کس امر کرده و خبرم داده که آن چهار نفر را دوست دارم . گفتند: کیانند ؟ فرمود: علی (سه مرتبه تکرار کرد ) و ابوذر و مقداد و سلمان .
ابو سعید مقداد بن عمرو کندی بهرائی از سابقین در اسلام و از افراد اندکی است که در روزهای سخت و هراس آور ، دعوت به اسلام گردید و چنان در دین و عقیده خویش استقامت نشان داد که شخصیتهای صدر اسلام را بشگفتی افکند ،
روزی به عبدالرحمن بن عوف گفت: بخدا این داستانی را که برای خاندان پیغمبر (ص) پس از در گذشت او پیش آمد در هیچ جا سراغ ندارم . عبدالرحمن گفت: به این موضوع چکار داری؟ ، مقداد گفت: بخدا سوگند من آنان را دوست دارم چون پیامبر (ص) دوستشان داشت و مرا از آنان وجد و شوری در دل است که اکنون اظهار نتوانم کرد تا اینکه اجتماعی فراهم آید و حق آنان و میراث رسول را از دست دیگران بگیرد.
عبدالرحمن گفت: من خودم را بواسطه تو به زحمت انداختم . مقداد گفت: تو مردی را کنارزدی که بحق فرمان می داد و به عدالت و حفظ حقوق اجتماع در میان جامعه رفتار می کرد در اینجا عبدالرحمن بوی پرخاش می کند و می گوید این سخن را به مردم مگو ( مبادا افکار روشن شود ) باری این اثیر در "اسدالغابه" نسب وی را تا جد بیست و یکمش ذکر می کند و می گوید: او را مقداد بن اسود می گفتند چون اسود بن عبد یغوب زهری او را پسر خود خوانده بود و نیز کندیش می گفتند چون با طایفه بنی کنده هم پیمان شده بود سپس اضافه می کند که احمد بن صالح مصری گفته: وی حضرمی است و پدرش باکنده هم پیمان گشت و بکندی خوانده شد ولی صحیح این است که مقداد بهراوی است.
مقداد به حبشه مهاجرت کرد سپس به مکه باز گشت و در هجرت پیغمبر (ص) به مدینه نتوانست همراه باشد لذا در آنجا درنگ کرد تا اینکه پیغمبر (ص) عبید بن حارث را با گروهی فرستاد آنان با جمعیتی که عکرمه بن ابی جهل امیرشان بود به هم رسیدند .
مقداد و عتبه بن غزوان هم با این گروه مشرکین از مکه بیرون آمدند تا بدینوسیله به مسلمین بپیوندند این دو دسته به هم بر خوردند ولی جنگ واقع نگشت و مقداد و عتبه از آنان جدا گشته و به مسلمانان ملحق شدند .
مقداد در تمام جنگها شرکت کرد و از جمله جنگ بدر بود که در آن غزوه موقعیتی نمایان داشت و گفته شده که تنها فرد سوار در آن جنگ مقداد بود هنگامی که پیغمبر (ص) به طرف بدر حرکت می کرد خبری رسید که کفار قریش برای مقاومت و جلوگیری بسیج کرده اند ، پیغمبر (ص) با مردم مشورت کرد که چه کنند؟ ابن اثیر می گوید: ابوبکر و عمر سخن نیکو گفتند ، اما مقداد بپا خاست و گفت: یا رسول الله (ص) آنچه را که خداوند امر فرموده اجرا ساز ، ما با تو هستیم .
فضائل و مناقب مقداد چنانکه ابن اثیر می گوید بسیار است پاره ای از آنها را شیخ بزرگوار محمد بن نعمان مفید در کتاب "اختصاص" وعلامه مجلسی در "بحار" و محدث قمی در "منتهی الامال" و ابن اثیر در "اسد الغابه فی معرفه الصحابه" آورده اند و از جمله این حدیث است که ابن اثیر از حافظ ابو عیسی ترمذی نقل کرده که پیغمبر (ص) فرمود: خدای عزوجل مرا به دوستی چهار کس امر کرده و خبرم داده که آن چهار نفر را دوست دارم . گفتند: کیانند ؟ فرمود: علی (سه مرتبه تکرار کرد ) و ابوذر و مقداد و سلمان .
مقداد در راه توسعه اسلام و استقرار حق و حقیقت در جای خویش پیوسته می کوشید و از این راه می توان به بلندی فکر و بزرگی روح و دوراندیشی و انساندوستی او پی برد . پس از در گذشت پیغمبر (ص) خویش را بسی به زحمت انداخت و در راه استقرار خلافت در قرار گاه اصلی آن اقدامها کرد و مکرر در مجامع اصحاب و مسجد پیغمبر (ص) و غیر آن اشخاص را گرد هم جمع می کرد و با سخنانی پخته و نصایحی بیدار کننده و سوز و گدازی فراوان افکار را بیدار می کرد.
مقداد دلی روشن و پاک داشت که اعتقادات حقه خود را بدان تکیه داده بود و در راه محبت علی (ع) و اطاعت فرمان وی ضرب المثل بود .
مقداد به سال 33 هجری در گذشت . ابن اثیر و علامه امینی گفته اند که عمر هنگام وفات هفتاد سال بوده است بنابراین ولادت وی 24 سال قبل از بعثت بوده است.
باری مقداد به گفته محدث قمی از ارکان اربعه و بسیار عظیم القدر و شریف المنزله است و دینداری و شجاعت او از آن افزون است که به تحریر آید. درود بر روان تابناک مقداد ، درود بر آن روح پهناور که در کالبدی پاک همواره به عشق بر قراری خلافت و عدالت عمومی اوج می گرفت و پیوسته با طلوع و غروب ماه و گذشت تیره شبان بیاد اطفال یتیم بود و برای احیای حقوق اجتماع در راه استقرار خلافت علی (ع) می کوشید امروز هم که خورشید می درخشد اشعه خود را بر مزار او به عنوان خوابگاه یک انسان بزرگ و یک طرفدار حقوق عمومی و حکومت الهی نثار می کند.
(برگرفته از کتاب یاران پیامبر - نوشته غلامرضا قدسی - انتشارات بعثت )